تاريخ : برچسب:, : 36 سال تنهایی

تجربهء یک زندگی زیبا _ شروع و ابتدای زندگی زوجین  

ممکنه به نظرتون این پست طولانی بیاد. انتظار ندارم با وقت کمی که دارید همه شو یه دفعه بخونین. اما پیشنهاد میکنم در زمانهای مختلف حتما این پست رو کامل بخونین چون چندین موضوع اساسی زندگی رو در خودش جا میده یا حداقل مختصری از چند پست در این پست وجود داره. شاید خوندن این پست ذهن شما رو درگیر مسائل جدیدی بکنه که تا به حال بهش فکر نکردین شایدم به شما آرامش بده و شایدم هر 2ش!

 ابعاد مختلف زندگی 

  از دیدگاه های مختلف میشه زندگی رو به ابعاد مختلف دسته بندی کرد. مسلما هیچکدوم کامل نیستن. من اما میخوام یه دسته بندی ملموس، حتی الامکان جامع و البته ناکامل از زندگی رو مطرح کنم. شما در حال حاضر حداقل در یکی از حالات زیر به سر می برید:

1. کار کردن (شغل)

2. پول در آوردن و خرج کردن (ثروت)

3. تحصیل علم یا کسب مهارت یک فن، هنر یا ورزش (یادگیری)

4. رابطه با جنس مخالف (عشق و ازدواج)

5. رابطه با پدر و مادر، فرزند، همسر، برادر و خواهر (خانواده) 

 شما حداقل درگیر شغل، ثروت، یادگیری، عشق یا خانواده هستین و سخت میشه آدمی رو پیدا کرد که هیچکدوم از این در گیری ها رو نداشته باشه. به نوعی اینها اعمال روزمره یک انسانه با ابعاد جسم، ذهن و روح. من بُعد معنوی انسان و رایطه ش با خدا رو در تمام این ابعاد پخش کردم یعنی اگر این 5 بُعد، زندگی فیزیکی و عملی ما رو تشکیل بده، معنویت، روح و تمامیت این زندگی رو می سازه. و اگر بخوایم بعد معنوی رو در نظر بگیریم باید بگیم این 5 تا بعنوان بعد مادی یک طرف و بعد معنوی هم در طرف دیگه قرار می گیرند.

  خب حالا که این دسته بندی روزمره و ملموس منو پذیرفتین(!) خیلی راحت و خودمونی میخوام پرده از رازی بردارم که اگه خوب بهش فکر کنین جواب خیلی از سوالاتتون رو می گیرین. از جمله خوشبختی چیست؟ هدف از زندگی چیست؟ موفقیت چطورری به دست می آد؟ و ... البته اینو با تاکید بگم این فضای واقعی (و نه مجازی) اینترنت و محدودیت زمانی و دانشی ای که اینجا مطرح هست، مانع از این میشه که بخوایم جامع و کامل همه چی رو بگیم. اما بعنوان سرنخ و تفکر به موضوعاتی جدید، اینجا میتونه فضای مناسبی باشه.

حقیقت اینه که ما در هرکدوم از این ابعاد که باشیم بدنبال موفقیت و خوشبختی هستیم. 

اگه مشغول یه کاری هستیم، دوست داریم توش پیشرفت کنیم و از کارمون لذت بریم، به پست و مقام بالاتر برسیم، و نهایتا مدیر، رییس یا شخص خبره ای در زمینه کاریمون بشیم که هر کس اسم شغل یا اداره یا شرکت ما رو آورد نام ما بر زبانها جاری بشه و به شهرت برسیم. (از بعدی دیگر؟) این خیلی خویه. یا بعضی ها صرفا بدنبال پول درآوردن هستن و بیشتر هدفشون اینه که پول بیشتری به دست بیارن تا آدم ثروتمندی بشن و زندگی دلخواه خودشونو بسازن. 

  دانش آموزا و دانشجوهای عزیز هم بدنبال فهمش و پیشرفت علمی هر چه بیشتر هستن و یا افرادی که فراگیری یک مهارت یا هنر خاصی رو دنبال میکنن یا خودشونو برای مسابقات ورزشی و علمی آماده میکنن. جوونایی که در رابطه با دختر یا پسری به سر می برن و یا میبردن و دارن جدایی رو تجربه میکنن یا اینکه در شرف امر مقدس ازدواج تشریف دارن و میخوان یه ازدواج موفق و عالی داشته باشن.

  و نهایتا عده ای هم هیجانات پول و کار و عشق و علم رو پشت سر گذاشتن و با همسر و فرزندانشون یا پدر و مادر و برادر خواهرشون زندگی می کنن و درگیر تربیت فرزندان یا ایجاد رابطه ای خوب با همسر و اعضای خانواده شون هستن.

  شما درگیر هر کدوم از این ابعاد زندگی روزمره که باشید، بی شک بدنبال موفقیت و خوشبختی و شادمانی در این زمینه ها هستید. به جرات میگم در صورت سلامت جسمی،90% شما سعی میکنید تمام توان و انرژی روزمرتونو برای بهبود در یک یا چند بُعد از این ابعاد بذارید یا اینکه بهش فکر میکنید یا از عدم موفقیت ها و موانع و مشکلاتی که سر راهتون هست شکوه و گلایه میکنید. 

 به راستی باید چه کنیم؟ این سیکل روزمرگی تا کی ادامه داره؟ ما بدنبال چی باید باشیم؟ آرامش و آسودگی ناشی از موفقیت در این ابعاد، کِی به ما روی میاره؟

 

 هدف از زندگی چیست؟

 در سطوح مختلفی میشه به این سوال جواب داد.

در سطح یکی مونده به عمیقترین سطح، میشه اینطور جواب داد که هدف از زندگی ما انسانها، تکامل و پیشرفت روحی ماست. به زبون ساده تر یعنی اینکه ما در این دوره زمانی زندگی مون، یه سری مسائل، مفاهیم، احساسات و موقعیت ها رو باید درک کنیم و درس هایی بیاموزیم. حتما خودتون تا حالا تجربه فهمِش درس هایی از زندگی رو داشتین که معمولا همراه با رنج و اتفاقات بد بوده. ما به این دنیا اومدیم تا درس بگیریم، بفهمیم و بفهمیم. همین و بس. و از این فهمِش بیکران لذت ببریم.

حالا چه چیزهایی رو بفهمیم؟ مفاهیم اصلی که یک انسان به نسبت متکامل، فهمیده و در وجودش نهادینه شده چی ها هستن؟ 

پاسخش واقعا طولانیه. خیلی زیاد. چیزهایی که فقط من فهمیدم چند جلد کتاب میشه چیزایی که شما فهمیدید هم همینطور و هنوز خیلی چیزای دیگه هست که حتی به ذهن من و شما خطور هم نکرده.

اما مفاهیم کلیش اینا هستن:

عشق، امید، بخشش، شادی، مهربونی، شکرگزاری، صداقت، تعهد، آرامش، صبوری، انصاف، درستکاری، مدیریت، لطافت، اعتماد، شجاعت، آزادی، انعطاف پذیری، یکی بودن با کائنات، ایمان، قاطعیت، پذیرش، همکاری، دلسوزی، برقراری ارتباط موثر با دیگران، مسئولیت پذیری، اعتقاد به فراوانی، عدالت، عزت نفس، صبوری، احترام به دیگران، همدلی، همزبونی، تواضع، استفاده درست از عقل و هوش، اعتدال، در جریان زندگی قرار گرفتن، قدرشناسی، عدم وابستگی، یکی بودن با دیگران، زیبایی و ...

خودتون میدونید این لیست تمومی نداره و خیلی چیزا میشه بهش اضافه کرد. خیلی لغات قشنگی هستن نه؟ اما تجربه کردن همه شون کار آسونی نیست. بله ما اومدیم تا اینا رو یاد بگیریم و عمل کنیم. اومدیم تا بفهمیم خدایی که می پرستیمش چه خصوصیاتی داره. ما باید بدونیم واسه چی زندگی می کنیم واسه چی سجده میکنیم واسه چی انسان هستیم. ما باید یه دوره ای از زندگی "از خداشناسی به خودشناسی رسیدن" رو هم تجربه کنیم. این مفاهیمی که نوشتم واستون آشنا نیست؟ لمسش نکردین؟ تا به حال توجه کردین اینا همش مال خداست؟ اینکه نمونه کامل ما خود خدا باید باشه و نه صرفا بنده و فرستاده اون؟!!! خدا در تمام اون ابعاد پنجگانه ای که گفتم حضور داره.

بله ما اومدیم تا مثل خدا بینهایت باشیم، آزاد باشیم، قدرتمند و خلاق باشیم...و چیزهایی باشیم که بالا نوشتم.

میل خودتونه میتونین این تجربه رو نداشته باشین و شبیه خدا نشین و از این دنیا برید و لاجرم وقتی به تکامل نرسیدین دوباره برگردین به این دنیای... فکر کنم خودتون دیگه میدونید دنیای پس از مرگ و قبل از تولد حالش بیشتر از الان بود!

ما فرصتی به نام "زندگی" داریم. ابزار قدرتمندی به نام عقل، هوش و جسم داریم. هویتی شگفت انگیز به نام انسان، احساس بی نظیری به نام عشق و راهنمای مطمئنی به اسم "خدا". من واقعا نمیدونم ...پس چرا نگرانیم؟!!! پس چرا نا امیدیم؟ از چی میترسیم؟ (مسخره ترین ترسی که تا به حال شنیدم، ترس از خدا بوده!) پس چرا ذهن و جسم و وقت و پول و انرژی مونو صرف چیزای بیخود می کنیم؟ پس چرا یه سر غر میزنیم و از زمین و زمون بد میگیم و اعتراض داریم؟... چی میخواین بگین؟... تکلیف چیه؟ پس چه کار کنیم؟ ... اوکی..پس ادامه رو بخونید...

 

گشایش یک راز بزرگ

   شاید بعضی هاتون که این مطلب رو دارین میخونین هنوز تجربه کار کردن و داشتن یک شغل رو نداشتین، اما شمایی که داشتین تا حالا تجربه پیشرفت تو کارتون هم داشتین؟ ترفیعی، موفقیتی، انجام درست پروژه ای، تشویقی، پیشرفتی، پاداشی... واقعا چی باعث شده که اون موفقیت نسبی در کارتون رو کسب کنین؟ یا اصلا رییستون، راهنماتون، مشاورتون برای موفقیت شما چی گقتن؟ گفتن چه کار کنین؟ من تجربه موفقیت نسبی در کارمو داشتم. تجربه دیگرانو دیدم و گفته های مشاورینو شنیدم. چیزایی که همین الان به نظرم میاد اینه که یه آدم موفق تو کارش باید اعتماد به نفس داشته باشه، آدم سالم و درستکاری باشه، صادقانه تلاش کنه، به بالادستیش احترام بذاره، تمرکز داشته باشه، از هرکسی یه چیزی یاد بگیره، ایمان و امید داشته باشه و... اینا رو من در افراد موفق دیدم. خودم هم تا حدودی تجربه ش کردم و به درستی این راهکارها اعتقاد دارم واقعا جواب میده.

   نمیدونم با افراد پولدار و موفق ارتباط داشتین، حرفاشونو شنیدین یا به شخصیتشون توجه کردین یا نه. همه شون روحیه خیلی بالایی دارن، روابط عمومی فوق العاده، مشتری مداری بی نظیر، ایمان قوی، چاره اندیشی های به موقع. اکثرشون وقتی میخوان یکیو راهنمایی کنن میگن بزرگ فکر کن، ثروت به اندازه همه هست فقط باید همت کنی و برش داری! اگه رو راست باشن میگن پولدار شدن سخت نیست باید راهشو بلد باشی. به چیزی که میخوای فکر کن نه چیزی که نمیخوای. اونایی که رو پای خودشون وایستادن و آدم حسابی هستن میگن باید به پول وابسته نباشی باید ببخشی دلت دریا باشه. میگن غصه پول رو نخور خدا بزرگه میرسونه. این ثروتمندان معمولا آدمای صبوری ان. امیدشون رو هیچ وقت از دست نمیدن و اگر دری ازشون بسته شد واقعا بدنیال گشودن در دیگری هستن. 

  با بچه درسخونا و رتبه تک رقمی ها که حرف بزنین میگن به خدا توکل کردیم، موفقیتمونو از پیش می دیدیم، امیدوارانه و مطمئن تلاش کردیم. اکثرشون آدمایین که از اینکه دانشی ببخشن نمیترسن و با علاقه جواب سوالاتتونو می دن. روحیه همکاری خوبی دارن و میخوان در آینده استاد بشن تا علمشونو با بقیه به اشتراک بذارن. اعتقادات مذهبی خوبی دارن و خدا رو همیشه حامی خودشون میدونن.

   ایشالا همه تون یه روز ازدواج میکنین یا تا حالا کردین. خوب میدونین که چه درس هایی از رابطه با جنس مخالف میشه گرفت. چقدر انسان شناسی تون بهتر میشه. کسایی که رابطه عاطفی با کسی داشتن و مخصوصا وقتی کارشون به مشکل خورد یا بدی دیدند، خوب میدونن چه لحظات غم انگیزی رو با خدا خلوت کردن و اونایی که تازه ازدواج کردند، زندگی مشترک رو خیلی دوست دارن و به یه شخصیت محکم و قویتری میرسن و به قول خودشون مردم بیشتر روشون حساب میکنن. رابطه عشقی همیشه پر از زیبایی ها و دوست داشتن های بی قید و شرطه. پر از بیم و امیدهای عاشقانه و گریه و خنده های از ته دل. وقتی برای لحظه ای بدون چشم داشت عشق می ورزی، احساس بی نظیری از توقف زمان بهت دست میده که حاضر نیستی اون لحظه رو چیز دیگه ای عوض کنی...

  در رابطه با خانواده هم به کشف اسرار بزرگی نائل می شین. راه هایی برای درک متقابل همسر، تربیت درست یک انسان (فرزندتون)، قدرشناسی از زحمات پدر و مادرتون، حمایت و عشق بی پایان به برادر و خواهرتون. شما در یک خانواده گرم و صمیمی احساس یکی بودن می کنید و اعتماد 100% به اونا دارید. در کانون گرم خانواده همیشه احساس امنیت و آسایش میکنین حتی اگه با کسی بحثتون بشه پیش خودتون میگین هرچی باشه برادرمه، پدرمه، هر چقدر هم بدی ببینید میگید بچه مه نمیتونم دوسش نداشته باشم. حتی از خیانت ها و بی مهری های همسرتون که شما رو داغون میکنه درس های خوبی میگیرید و زندگی رو زیباتر می بینید و قدرشناس تر میشین. آدما رو بهتر بررسی میکنید و عاجزانه تر به خدای خودتون پناه میارین.

خلاصه اینکه در هر 5 بُعد از زندگی درس هایی هست برای یادگیری.

و اما راز...

راز در اینجا نهفته هست که وقتی شما در هریک از این ابعاد به بینش جدیدی میرسید و مفهوم جدیدی رو با تمام وجودتون درک میکنید و زندگی ش میکنید به طرز معجزه آسایی نه تنها مشکلاتتون از بین میرن بلکه به موفقیت بزرگی در اون بُعد میرسین! 

   مثلا کافیه شما در کسب کارتون معنای "درک دیگران و یکی بودن با مردم" رو با تمام وجود لمس کنید و انجامش بدین؛ به موفقیت چشم گیری میرسین. شاید واژه "مشتری مداری" پر بیراه نباشه چون وقتی مشتری مدار باشین، درس همدلی و درک متقابل می گیرین و خودتونو با مشتریتون یکی میدونین که اگر مثلا خودتون جای مشتری بودین خداییش چه تصمیمی می گرفتین. کسایی که کسب و کار آزاد دارن، تاثیر فوق العاده مشتری مداری رو در افزایش فروش و درآمدشون بهتر متوجه میشن.

 یا مثلا درک حس بخشش در روابط انسانی به شما آرامش و آگاهی بی نظیری میده و تمام نگرانی ها و دغدغه های کهنه شما به یکباره از بین میره. صداقت، روحیه همکاری، دلسوزی و مسئولیت پذیری در محیط کار نهایتا به پیشرفت شغلی شما منجر میشه. زمانی که شما با جون و دل و عشق به خودتون هنری رو یاد میگیرین خیلی سریعتر به پیشرفت در اون رشته میرسین و پاداش عشق به خودتون رو به سرعت دریافت میکنید.

   در حقیقت شما برای فهم و درک و انجام یکی از مفاهیمی که در چند پاراگراف بالا ذکر شد، پاداش می گیرین و پاداش ظاهریتون هم موفقیت در اون بُعده و پاداش درونی تون هم، همون تکامل و پیشرفت روحی و نهایتا احساس آرامش و نزدیکی با خدا ست. و همونطور که گفته شد هدف شما از زندگی درک و تجربه همین مفاهیم و در نهایت گرفتن پاداش درونی و بیرونی از طرف کائناته.

یه راز جالبتر!

  جالتر اینکه هر کدوم از مفاهیمی که در یکی از ابعاد بهش رسیدین و با تمام وجود درکش کردین، در سایر ابعاد هم کاربرد داره! یعنی مثلا اگه شما به "درک متقابل" و مشتری مداری در کسب و کارتون رسیدین میتونین اونو در روابط با همسرتون هم تجربه کنین و پاداش بُعد روابط با همسر و خانواده تون هم بگیرین. یا مثلا وقتی معنای "بخشش" در روابط انسانی رو فهمیدین به بخشش مال و پول هم روی بیارین تا "وفور نعمت" رو تجربه کنید و در اون بُعد هم پیشرفت کنید. میشه با فهمیدن مفاهیم مختلف در ابعاد مختلف به پیشرفت در سایر ابعاد هم برسین و زندگی همه جوره موفقی داشته باشین. در واقع ما تنها یک رابطه داریم اونم رابطه با خودمون، و روابط دیگه مثل پول، عشق، کار و ... تنها بازتابی از رابطه با خودمونه. پس قوانین یکی هستن و شما میتونین در تمام ابعاد بطور همزمان موفق باشین.

 

چند نتیجه به درد بخور:

 

* چرا کشورهای غربی بهتر از ما زندگی می کنن؟

 با توجه به بحث بالا میشه اینجوری نتیجه گرفت که افراد یا جوامعی که مفاهیم اصیل و الهی رو درک کردند و عملا دارن زندگیش میکنن، انسانها و جوامع شادتری ان و بیشتر از زندگیشون لذت میبرن. آمریکا، کانادا و اروپا جوامعی هستن که به خیلی از این مفاهیم الهی رسیدن و در عمل دارن اجراش میکنن. البته من قصد بحث سیاسی ندارم چون اهلش نیستم و سنخیتی هم با موضوعات وبلاگ من نداره. اما از نظر انسانی اونا خیلی جلوتر از ما هستن و ما تنها ادعای فرهنگ و تمدن و دین کامل رو داریم و در عمل خیلی از اونا عقب تریم. غربی ها دارن پاداش فهمِششونو میگیرن.

    اونا واسه همدیگه ارزش قائل میشن، روحیه همکاری و همیاری رو بهتر از ما اجرا میکنن. حسادت کمتری دارن. امیدواری بیشتری به کائنات و کمک خدا دارن. اعتماد به نفس، خودباوری و خلاقیتشون بیشتره. تو ذهنشون محدودیت ندارن. کمتر غر میزنن و تعهد به زندگی خانوادگیشون بیشتر از ماست. ما فقط ادعا داریم همین. و به یک هزارم ادعاهامونم عمل نمیکنیم. خدا و کائنات هم کاری به ادعاهای ما نداره، میبینه فکرت چیه عملت چیه و به همون پاداش میده. اینکه ما همش به نقاط ضعف اونا اشاره میکنیم و از بی بند و باری و جرم و جنایت اونا میگیم....اولا داریم غلو میکنیم و همه جا اینجوری نیست و ثانیا وضعیت فساد و جنایت و تفکر مسموم جامعه ما خیلی بدتر از اوناست. البته هول نشین زندگیتونو جمع کنین برین اون طرف. من قول میدم اگه ما با همین طرز تفکر بهترین جای لندن هم که بریم باز وضعیتمون همینه. ما باید نحوه تفکرمونو عوض کنیم. میلیاردها پول و بهترین مکانها و کشورها هم نمیتونه کوچیکترین کمکی به بهبود زندگی ما بکنه.

 

* نگران وضعیت موجود نباشید

   در هر شهری که هستید، در هر شغلی که فعالیت میکنید، در هر رشته ای که تحصیل میکنید و با هر شخصی که در ارتباط هستید، مهم اینه که شما مفاهیم اصلی زندگی رو بفهمید و اجراش کنید، مهم اینه که ذهنتون به وسعت خدا باز باشه و از محدودیتها و تعصبات خالیش کنید. در هر وضعیتی که هستین، با افزایش آگاهی تون پاداش های بی نظیری دریافت میکنید که حتی تو خواب هم نمی دیدید. افزایش آگاهی کار آسونی نیست، درس و مشق نیست که یه شب بخونین فردا بهتون 20 بدن. باید فراز و نشیب های روزگار رو زندگی کنین. از تضادها دوری نکنین هر دوقطب زندگی رو بازی کنین تا حسابی تمامیت این دنیا رو لمس کنید. وابستگی ها، تاییدیه گرفتن ها، عقاید کهنه، ادعاهای مذهبی و فرهنگی، تشریفات، برچسب های ذهنی و گفتاری، نگرانی ها و ترس ها رو دور بندازین، لذت شجاعت و آزادی رو بچشید و بچسبید به همون مفاهیم اصلی که گفتم. بی شک شما هم پاداش درک و افزایش آگاهی تون رو میگیرید و یک زندگی زیبا رو تجربه می کنید. 

 

 * خوشبختی چیست؟

    فکر میکنین جمله ی ..."ایشالا حوشبخت باشین" یعنی چی؟

   واقعیت اینه که خوشبختی به معنای همه چی بر وفق مراد بودن و خندیدن در هرلحظه نیست. اگه دنبال خوشحالی همیشگی هستین پس بیخیال خوشبختی بشین همچین چیزی وجود نداره. خوشبختی یعنی افزایش آگاهی و فهمِش و بعد از اون زندگی کردن اون آگاهی ها و دوباره افزایش آگاهی و زندگی... و این سیکل یعنی خوشبختی. که مسلما همواره با اتفاقات خوب و به قول ما مثبت و مسرت بخش همراه نیست. هرچند در بُعدی دیگر همه این اتفاقات مثبت و خوبند اما چیزی که ما از خوب بودن شناختیم نیست (متاسفانه ما عادت کردیم به برچسب زنی خوب و بد بر همه چیز). خوشبختی یعنی اینکه بعد از مدتی زندگی، تغییر کنین ، جایگاهتونو عوض کنین، هم خدا باشین هم انسان. هم درس بگیرید هم درس بدید، هم الهام بگیرید هم الهام بخش دیگران باشید، هم رهبر باشید هم مطیع، هم آفریننده بازی باشید هم تماشاچی بازی دیگران. خوشبختی یعنی اینکه بعد از 70 یا 80 یا 100 سال زندگی در اینجا هرچه بیشتر به خدا نزدیک شده باشین یعنی اینکه در این مدت بتونید خلق کنید و قدرتمند باشید. خوشبختی یعنی تجربه عشق بی قید و شرط، یعنی شناخت و تجربه تمام وجوه درونتون، تمام احساسات و نیازهاتون.

و در نهایت اینکه :

تغییر ، لازمه ی ثبات است.      

 

http://niiaz.loxblog.com