تاريخ : برچسب:, : 36 سال تنهایی


گنجشک نر با ماده ی خود گفت: چرا نمی گذاری با تو جفت شوم؟ من اگر بخواهم می توانم قبه ی سلیمان را به منقار بکَنم و به دریا افکنم!

سخن گنجشک به گوش سلیمان رسید. نبی خدا تبسم نمود و به گنجشک نر گفت: آیا این ادعایی که کردی را می توانی انجام دهی؟!

گفت: نه رسول خدا، اما شخص، خودش را نزد زنش، بزرگ جلوه می دهد و عاشق را بر آنچه می گوید نباید ملامت کرد.

سلیمان با ماده سخن گفت: چرا از او رو می گردانی و به او بی اعتنایی می کنی؟ در حالیکه او ادعای محبت با تو را میکند!

گنجشک ماده گفت: ای رسول خدا! او دروغ می گوید و ادعایش باطل است. چون به جز من، دیگری را هم دوست دارد.

سخن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد و بسیار گریست و چهل روز از عبادتگاه خود بیرون نشد و دعا می کرد که خداوند دل او را از محبت غیر او پاک گرداند و مخصوص محبت خود گرداند...

کتاب گناهان کبیره- شهید دستغیب
 
 
همسریابی
http://niiaz.loxblog.com